Adab safar

توضیحات و معرفی باید ها و نباید های سفر

Adab safar

توضیحات و معرفی باید ها و نباید های سفر

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

سفر به کرمان

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ب.ظ

صبح شده بود با صدای پرنده ها از خواب بیدار شدیم هوا خیلی عالی بود و انگار به ما نوید یه روز خوب و به یاد ماندنی رو میداد.

دوباره مامان امیر حسابی ما رو شرمنده کرد و یک صبحانه با مخلفات و قوتو کرمان



و...برای ما چیده بود بعد از صرف صبحانه حدود ساعت 08:00صبح بود با ماشین سعید زدیم بیرون و رفتیم تارسیدیم به بازار کرمان که زیباییش وصف نشدنی و جنب و جوش مردمش واقعا دیدنی بود.اول بازار که دو طرف بازار پر بود از میوه ها و سیفی جاتی که به روی ما لبخند میزد حدود 200متر جلوتر رسیدیم به بازار  سرپوشیده که معماری خاص  و باشکوهی داشت.برای من که دفعه اولم بود به اونجا میرفتم جذابیت خاصی داشت حس میکردم به دوره های قبل و زمان ساخت بازار برگشتم نورگیر های بسیار عالی که هر جایی جز محل خودشون بازار رو از جذابیت مینداخت خلاصه دوست داشتم از نقطه به نقطش عکس بگیرم بوی زیره ی کرمان و قوتو ادم رو مست میکرد یاد جمله ی معروف(فلانی زیره به کرمان میبره افتادم )و باخودم گفتم  الحق که درست گفتند قدیمیا.خلاصه باهم حرف میزدیمو جنب و جوش مردمو میدیدیم . بعد از30دقیقه ای بود رسیدیم به حمام گنجعلی خان ولی انگار تازه بود وارد راسته بازار شده بودیم با صحبت امیر با مسئول حمام  با امیر فامیل در اومد و ما هم  مجانی وارد حمام شدیم واسه منی که اولین دفعه بود به حمام سنتی میرفتم خیلی زیبا بود چند پله به پایین وارد حمام شدیم قسمت های تو در تو و حوض وسط حمام و همه و همه بیانگر قدرت بالای معماری در زمان شاه عباس و ذوق معماران ان بود .

طوری طراحی شده بود که صدا در همه ی حمام میپیچید که معرکه بود و همچنین تبدیل کردنش به موزه مردم شناسی کار مفیدی بوده در جهت اشنایی گردشگران با فرهنگ مردم کرمان.


بعد از بازدید از حمام به مجموعه گنجعلی خان و بازار مسگران پرداختیم صدای برخورد چکش به ظروف مسی منو به یاد بازیای بچگی مینداخت و واسم واقعا شیرین بود این یاد اوری خاطرات.بعد از بازدید از مجموعه تا ته راسته بازار رفتیم و فهمیدیم  چراطولانی ترین راسته بازار جهان تبدیل شده دیگه تقریبا ظهر بود و گرما به ما غالب شده بود که امیر با خریدن سه تا بستنی شور و شوق مارو برگردوند در حال برگشت به سمت ورودی بازار بودیم که شکمامون به ناله افتاده بودن و ماهم به اولین ساندویچی که رسیدیم ندای شکممون رو جواب دادیم.ساعت تقریبا 14:00بود بچه ها گفتن بریم به سمت ماهان و حرکت کردیم به سمت ماهان البته بساط تفریح که(شامل :تخمه،قلیون،پفک و خوراکی های دیگه)رو جور کردیم ساعت 16:00بود رسیدیم به ماهان یه شهر با بافتی زیبا  از کنار درخت زیبا و  قدیمی کنار مسجد عبور کرده و رفتیم به ارامگاه شاه نعمت الله ولی که یه محیط فرهنگی دنچ بود و فوق العاده زیبا با طرح و رنگ جذاب بعد از شاه نعمت الله رفتیم به سمت باغ شازده در وصف باغ شازده همین بس که جزو 11باغ ثبت شده ی ایران در یونسکو بود دیگه عصر شده بود هوا بس ناجوانمردانه عالی بود از دوسمت اب به سمت پایین سرازیر بود و در دو طرف درخت های سبز و با نشاط و باد ملایمی که به ما خوش امد گویی میکرد.

جمعیت زیادی که بیشترجوان بودن در باغ شازده به چشم میخوردن به در ورودی که رسیدیم دوباره امیر صحبت کرد و ما مجانی وارد شدیم وقتی وارد شدم بهشت رو روبه روم دیدم و هنوز اولین پله ها رو بالا نرفته بودم برگشتم  سعید رو صدا کنم یکی از زیبا ترین معماری های عمرمو دیدم که واقعا بینظیر بود


.از پله ها بالا میرفتیم و جذب زیبایی ها بودیم نسیم تو گوش درخت ها پچ پچ میکرد به کاخ و ته باغ رسیدیم یه بنای دو طبقه زیبا



واردش شدیم پر بود از پته و صنایع دستی کرمان و عکسای قدیمی از حاکم کرمان هوا تقریبا داشت تاریک میشد به بیرون از باغ برگشتیم امیر و سعید مشغول قلیون کشیدن شدن منم  که اهل دود نبودم به تماشای باغ پرداختم و تخمه میشکوندم که دیدم یه خانم پوست میوه هاشو داخل اب ریخت که واقعا برای من به عنوان دانشجوی گردشگری ناراحت کننده بود و حدود18:30بود برگشتیم به سمت کرمان یه پارک جنگلی زیبا که اصلا تو ذهن فردی مثل من گنجایش نداشت خیلی بزرگ بود با درختای زیاد  اونجا گوشیمو به یه مغازه که خانم مهربونی داخلش بود سپردم  برای شارژ و به راهمون ادامه دادیم یه شیب ملایم صدای اب  و  صدای شور و هیجان بچه ها 3نفر بودیم 2تا کاسه اش گرفتیم و نشستیم شروع به خوردن کردیم این سبک خوردن رو به این که هر کس یکی ترجیح میدادیم بعد از خوردن به سمت بالای پارک رفتیم ته پارک یه شهر بازی بود که تعطیل بود و سعید واسم تعریف کرد امیر چجوری یک دفعه اونجا جون یه نفر رو نجات داده بود  به سمت ماشین برگشتیم افراد و زوج های زیادی با سگاشون  رو دیدیم و از کنارشون رد شدیم و به سمت شهر بازی  سرپوشیده الماس شهر رفتیم و اونجا شاهد یه مجموعه شیک و باکلاس با همه  امکانات تفریحی و به روز بودیم پر از صدای جیغ و خییلی شلوغ بود همه افراد اونجا پیدا میشدند و همه وسایل از بولینگ و بیلیارد گرفته تا وسایل بازی کامپیوتر ی اونجا به چشم میخورد ساعت حدود 22:00بود رفتیم به سمت هتل پارس و پشت اون یه پیتزایی بود و ما اونجا شام خوردیم و در نهایت بعد از کلی دور دور من رو به ترمینال کرمان رسوندند که حدود11:20بود و منم چون بلیط داشتم با اتوبوس11:30 به سمت شیراز حرکت کردم.



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی